امتحان فارما رو دادمو همش تستی بود. یه سریا روجواب دادمو یه سریا هم شانسی زدم :") پاس میشم ولی با نمره پایین.دیروز ساعت ۶ بیدار شدم یچی خوردم رفتم کتابخونه خوابگاه تا ساعت ۱۱ اینا و بعد اومدم بالا رفتم حموم و ناهار درست کردم خوردم رفتم تو اتاق. که این دختره هم اتاقیم که ازش بدم میاد تااازه بیدار شده بود و تنها کسی که تو اتاق بود من و اون بودیم. شروع کرد داد و بیداد که سرم درد گرفت چرا تا صبح چراغ روشنه میخواید درس بخونید برید بیرون حالم خرابه و فلان و فلان. هی زر زر میکرد آخر بهش گفتم ببین هیشکی جز من تو اتاق نیست منم که دیدی با چراغ روشن میخوابم همیشه صدامم در نمیاد الان موقع امتحاناست بچه ها درس دارن من نمیتونم برای بقیه وقت خاموشی تعیین کنم.. منی که خوابم سبکه و با چراغ روشن نمیتونم بخوابم و تو طول ترم ۱۲ خاموشی میزدم الان بدون اینکه چیزی بگم میخوابم. با هرکی هم حرف داری به خودش بزن.این منظورش دوستم ر بود که همکلاسی منه و اکثر شبا تا صبح بیدار میمونه میخونه. جدیدا خیلی گیر میده به این دوستم و اذیتش میکنه و راجبش حرف میزنه(در صورتی که بیچاره خیلی بی ازاره).از اتاق رفتم بیرون هم اتاقیم الف رفت داخل و این دختره شروع کرد برای اون داد و بیداد کردن. که اونم دقیقا جوابای منو بهش داد و گفت با هرکی حرف داری به خودش بزن منم با چراغ روشن میخوابم نمیتونم برای بقیه وقت تعیین کنم و موقع امتحاناست و از اینجور حرفا.دختره پررو از رو هم نمیرفت یه کولی بازیایی در میاورد. رفته بود به اون اتاقیا هم گفته بود و کولی بازی در میاورد. زنگ زده بود به عالم و آدم میگفت سرش درد گرفته و با چراغ روشن خوابیده.خلاصه هیچی این بلند شد کاراشو کرد رفت بیرون تا شب و ما راحت شدیم از دستش. شب برگشت رفت حموم اوم Call it what you want...
ادامه مطلبما را در سایت Call it what you want دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : lavender-haze بازدید : 60 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:37