37

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

امتحان فارما رو دادمو همش تستی بود. یه سریا روجواب دادمو یه سریا هم شانسی زدم :") پاس میشم ولی با نمره پایین.

دیروز ساعت ۶ بیدار شدم یچی خوردم رفتم کتابخونه خوابگاه تا ساعت ۱۱ اینا و بعد اومدم بالا رفتم حموم و ناهار درست کردم خوردم رفتم تو اتاق. که این دختره هم اتاقیم که ازش بدم میاد تااازه بیدار شده بود و تنها کسی که تو اتاق بود من و اون بودیم. شروع کرد داد و بیداد که سرم درد گرفت چرا تا صبح چراغ روشنه میخواید درس بخونید برید بیرون حالم خرابه و فلان و فلان. هی زر زر می‌کرد آخر بهش گفتم ببین هیشکی جز من تو اتاق نیست منم که دیدی با چراغ روشن میخوابم همیشه صدامم در نمیاد الان موقع امتحاناست بچه ها درس دارن من نمیتونم برای بقیه وقت خاموشی تعیین کنم.. منی که خوابم سبکه و با چراغ روشن نمیتونم بخوابم و تو طول ترم ۱۲ خاموشی میزدم الان بدون اینکه چیزی بگم میخوابم. با هرکی هم حرف داری به خودش بزن.

این منظورش دوستم ر بود که همکلاسی منه و اکثر شبا تا صبح بیدار میمونه میخونه. جدیدا خیلی گیر میده به این دوستم و اذیتش میکنه و راجبش حرف میزنه(در صورتی که بیچاره خیلی بی ازاره).

از اتاق رفتم بیرون هم اتاقیم الف رفت داخل و این دختره شروع کرد برای اون داد و بیداد کردن. که اونم دقیقا جوابای منو بهش داد و گفت با هرکی حرف داری به خودش بزن منم با چراغ روشن میخوابم نمیتونم برای بقیه وقت تعیین کنم و موقع امتحاناست و از اینجور حرفا.

دختره پررو از رو هم نمی‌رفت یه کولی بازیایی در میاورد. رفته بود به اون اتاقیا هم گفته بود و کولی بازی در میاورد. زنگ زده بود به عالم و آدم میگفت سرش درد گرفته و با چراغ روشن خوابیده.

خلاصه هیچی این بلند شد کاراشو کرد رفت بیرون تا شب و ما راحت شدیم از دستش. شب برگشت رفت حموم اومد تو اتاق شروع کرد سشوار کشیدن. حالا همه داشتن درس میخوندن و این به پشمش نبود. تنها کسی که اعتراض کرد من بودم. گفتم داریم درس میخونیم! گفت اذیت میشی؟ گفتم آره. گفت خب برو بیرون درس بخون. پشماااام ریخت از حرفش..پررو پررو تو چشم من زل زده میگه برو بیرون. من بودم بدون اینکه کسی بگه سشوارمو برمی‌داشتم میرفتم بیرون موهامو خشک میکردم که بقیه رو آزار ندم!!! بهش گفتم من نمیتونم وسایلمو بخاطر تو جمع کنم برم بیرون. گوشیم به شارژه دارم درس میخونم خودت برو بیرون. گفت آخه بیرون سرده..کارم ۵ دقیقه ای تموم میشه. خلاصه سشوارشو با پررویی بین اون همه آدم که داشتن درس میخوندن کشید و بعدم گورشو گم کرد رفت بیرون دوباره.

(چقدر از این بشر بدم میاد خدایا)

انقدر رفتاراش زشت و زننده ست که حتی اون اتاقیا که خودشون مشکل اخلاقی دارن و زبون نفهمن هم از این بدشون اومده.. و خوشمم میاد که هیشکی آدم حسابش نمیکنه دیگه و کسی باهاش حرف نمیزنه. حالا تک افتاده و زورش گرفته از این موضوع و داره هی گیر میده به اینو اون و اذیت میکنه.

* دیروز با مانا حرف زدم تلفنی(نشد همدیگه رو ببینیم) و بهش گفتم من خسته شدم از درس خوندن نمیخوام پرستار شم. میخوام برم آرایشگر شم. کلی خندید و بعد گفت تو پرستاری رو بخون لیسانستو بگیر من خودم برات آرایشگاه میزنم. گفتم آخه مشکل همینه که من نمیتونم درس بخونم میخوام از الان برم ارایشگر شم. بعد از مزایای شغل آرایشگری بهش گفتم. مثلا اگه روزی ۱۰ نفر بیان فقط بند بندازن و ازشون ۵۰ بگیرم، روزانه ۵۰۰ تومن در آمد دارم و ماهیانه ۱۵ میلیون پول به جیب میزنم فقط از بند انداختن!!! حالا بقیه چیزا بماند.. مردم همیشه برای این چیزا خوب پول خرج میکنن XD درآمد ماهیانه ام از راه آرایشگری بیشتر از درآمد ماهیانه ام از پرستاری که فقط خر حمالیه میشه. (واقعا من چرا اومدم پرستاری =/)

دیروز بچه رو اصلا ندیدم و تا تونستم بهش گیر دادم و کولی بازی در آوردم و قهر کردم که جلب توجه کنم. حالا بچم هم مثل من استرس امتحان فارما رو داشت و سرش همش به خوندن بود ولییییی من اذیتش میکردم که بهم توجه کنه Call it what you want...

ما را در سایت Call it what you want دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : lavender-haze بازدید : 61 تاريخ : شنبه 1 بهمن 1401 ساعت: 19:37